loading...
آموزش جامع رباتیک
احمد اکبری بازدید : 6 یکشنبه 26 آذر 1391 نظرات (0)

آموزش و پرورش جریان راهنمای عمدی است.تعلیم و تربیت پویش یا فرایندی عمدی است كه در آن مربی مربی را راهنمایی می كند. 

اگر آموزش و پرورش را راهنما فرض كنیم لازم است كه: 
1-راهنما وجود داشته باشد.چه كسی راهنمایی می كند؟(معلم) 
2-راه نموده وجود داشته باشد.چه شخصی راهنمایی می شود؟(شاگرد) 
3-راهنما راهنموده را چگونه راهنمایی می كند؟(روش) 
4-راهنما رهنموده را چرا راهنمایی می كند؟(هدف) 
5-راهنما رهنموده را با چه وسیله ای راهنمایی می كند؟(رسانه های آموزشی) 
6-راهنما رهنموده را كجا راهنمایی می كند؟(مدرسه) 
7-راهنما رهنموده ار چه زمانی راهنمایی می كند؟(مقاطع تحصیلی) 
پاسخ این سؤالات را می توانید عناصر اساسی آموزش و پرورش بنامیم. 

تعریف تربیت: 
مرحوم دكتر محمدباقر هوشیار تربیت را این گونه تعریف می كند: 

«تربیت عبارتست از هدایت و اداره جریان ارتقایی و تكاملی و مراد از جریان ارتقایی و تكاملی نیز شاگرد و زندگی وی و آینده است.» 
بر این اساس مقصود از اصول آموزش و پرورش جستجوی این گونه مبانی عقلانی و معیار هایی است كه به وسیله آن می توان در هر مورد با كمال صحت رفتار و تربیتی مطلوب كرد.رفتاری كه به وسیله آن می توانم هر وضع خاص تربیتی یعنی هر طفل را از موقعیت خاص خود كه به هدف مطلوب برساند. 

تعلیم و تربیت به معنای آمادگی: 
عده ای تعلیم و تربیت را آمادگی میدانند،آمادگی برای تحصیل حقوق و اخذ مسئولیت در دوره سالمندی مورد توجه ایشان است.به نظر آنان كودك در حال حاضر به عنوان یك عضو جامعه كه در حقوق و امتیازاتی خاص دارد مورد توجه نیست بلكه فقط آماده كردن او برای زندگی آینده مورد نظر است. 

چانچه جان دیویی می گوید:بچه ها به منزله داوطلبانی هستند كه نام آنها در لیست آینده ذكر شده است.دیویی به این نظریه اشكالاتی گرفته است. 
چنانچه می دانیم بچه هادر زیان حاضرزندگی میكنند و احتیاجات،خواسته ها و تمایلات ایشان با آنچه مربوط به سالمندان است فوق دارد وهمین احتیاجاتوخواستها محركهای موثری دررشتویادگیری آنان هستند بنا براین وقتی آمادگی كودك را برای آینده درنظر بگیریم قهداً نمی توان ازمحركات فعلی استفاده كنیم. 
آینده از هر جهت برای كودك مبهم وغیر قابل پیش بینی است.در اینجا توجه به این نكته نیز ضروری است كه حتی آینده بچه با توجه به جنبه های اجتماعی،عقیدیتی،سیاسی و سایر عوامل زندگی برای خود مربی نیز مبهم می باشد. 
بنابراین چگونه می توان وضع فعلی كودك را مورد غفلت قرار داد و او را برای آینده ای نامعلوم آماده كرد.اشكال دیگر مسامحه(ندیده گرفتن)و تردید رأیی است كه در مورد تربیت طفل برای آینده پیدا می شود.زیرا فاصله آینده تا زمان حاضر بسیار زیاد است و برای رسیدن به آن نباید عجله كرد. 
از طرفی فرصتهای متعددی كه جهت رشد و تكمیل شخصیت كودك در زمان حاضر وجود دارد،مانع از این می شود كه وضع فعلی او را مورد غفلت قرار داده به آینده او نگاه كنیم. 
اشكال سوم:این است كه مربی می خواهد عمل كودك را روی میزان ها یا استانداردهایی كه مربوط به گذشته و برای دیگران وضع شده است مورد سنجش قرار داده و به میزانهایی كه برای كودك اهمیت دارد توجه نمی كند. 
منظور این است كه توقعات مربی و تكالیفی كه برای كودك معین می كند،بدون توجه به وضع فعلی او تعیین می شود.چنانچه گفته شد این میزان ها مربوط به گذشته و حال سالمندان هستند و معلوم نیست كه در آینده نیز برای بچه ها كه خود سالمندان آن موقع را تشكیل می دهند با اعتبار باشند. 

اشكال آخر جان دیویی نسبت به این نظریه این است كه عدم توجه به احتیاجات و خواسته های كودك مسئله بزرگی برای مربیان ایجاد می كند و مسئله این است كه چگونه می توان توجه كودك را به آینده جلب كرد. 
اینجاست كه مربیان مجبور میشوند از وسایلی كه موجب مسرت خاطر یا ناراحتی خاطر بچه ها می شود استفاده كنند یعنی با تشویق بی رویه و تهدید بی معنای بچه ها را به برنامه های تعلیماتی به اصطلاح آنها را برای آینده تربیت می كنند،متوجه سازند و در واقع ایشان را تحمیق نمایند. 

باید متوجه بود كه نظر دیویی این نیست كه كودك را نباید برای آینده تربیت كرد بلكه چون او به تعلیم و تربیت به عنوان یك جریان رشد كننده نگاه می كندبرای وی آینده به اندازه زمان حاضر اهمیت دارد. 
زیرا پایه زمان حاضر در گذشته طفل قرار دارد و تربیت وی در زمان حاضر از آینده او جدا نیست و برای اینكه طفل در آینده بهتر بتواند با مسائل زندگی مواجه شود باید احتیاجات فعلی او تأمین شده و استعدادهایش كاملاً رشد نماید تا در آینده كه خود نتیجه همین زمان حاضر است بهتر بتواند زندگی كند. 

بنابراین منظور دیویی این است كه توجه به آینده لازم و ضروری است ولی این امر مستلزم این نیست كه وضع فعلی بچه رااز نظر محو كنیم واحتیاجات ،استعدادها،رغبت وتمایلات فعلی او رابه هیچ فرض كنیم . 
وفقط به پرورش وبرای آینده نامعلوم اقدام نمائیم تعلیم تربیت به عنوان كردن استعداده : 

بعضی ازمربیان تعلیم تربیت راعبارت ازآشكار كردن یا به عبارت دیگر فعلیت دادن استعداد وقوای پنهان فرد می دانند.در این نظریه رشد در نظر گرفته شده است ولی نه به عنوان یك جریان دائم بلكه به عنوان یك امر محدود كه به طرف هدفی معین و تام و كامل توجه دارد. 

در زمینه آشكار كردن قوای پنهانی نیز مربی متوجه ایده آل یا هدف ثابت و غیر قابل تغییر می باشد. 
در اینجا نیز استعدادهای فعلی بچه مورد توجه نیست بلكه غرض آشكار ساختن قوای پنهانی اوست.در حقیقت این مربیان هستند كه هدفهایی به عنوان استعدادهای نهفته طفل تعیین می كنند و آنها را در جریان تربیتی به بچه ها تحمیل می نمایند.این هدفها ثابت،كامل و قابل تعمیم هستند.یعنی می توان همه جا از آنها استفاده نمود. 

رشد و تربیت با توجه به این نظریه یعنی خروج و ظهور آنچه پنهان است یعنی قوا و استعدادهای نهفته در فرد. 
افراد استعدادهای مختلف دارند اما بحث از استعدادهای معین و بیان آنها به صورت هدفهایی كه در حد وسیع مخلوق ذهن سالمندان هستند پایه و اساسی ندارند. 

تعلیم و تربیت به معنای تشكیل یا پرورش قوای ذهنی: 
به نظر پاره ای از مربیان تعلیم و تربیت یعنی پرورش قوای ذهنی مثل ادراك،حافظه،یادآوری،تداعی معانی،دقت،اراده،تخیل و تعقل به نظر این دسته هدف تعلیم و تربیت و در نتیجه هدف تعلیمات مدرسه ایجاد و رشد این قوای ذهنی برای انجام امور است. 
این نظریه را به عنوان دیسیپلین رسمیForma Descipline تعریف كرده اند.در اینجا منظور از دیسیپلین دو چیز است:اول نتیجه قوه ای كه تحت تربیت قرار گرفته است و دوم روشی كه در تربیت این قوه بكار رفته است كه معمولاً این روش روش تمرین می باشد. 

دیونی اظهار می دارد كه نماینده این طرز فكر جان لاك بوده است.مسئله مهم برای تعلیم و تربیت اجرای تمرین در مورد قوای ذهنی است تا این قوا به صورت عادت راسخ و ثابت در آیند و بتوانند به طور ماشینی خود بخود فعالیت نمایند. 
جان لاك معتقد بود برای قوه تفكر بهترین روش تمرین مسائل ریاضی است و این امر از نظر او به تمام معنا یك اصل كلی تلقی می شود.جان لاك در نظریه خود ذهن و ماده یا خود و دنیا را در مقابل هم قرار می داد.ماده موضوع معلومات را تشكیل می دهد و ذهن بوسیله قوای خود از راه تمرین ماده یا موضوع معلومات را به شكل خاصی در آورد.هدف تعلیم و تربیت تشكیل قوای ذهنی از راه تمرین است. 

تعلیم و تربیت به عنوان تشكیل ذهن: 
طرفداران این نظریه وجود قوای ذهنی را انكار می كنند ولی امر یا موضوع خارجی را در توسعه مبانی اخلاقی و ذهنی مؤثر می دانند. 
به نظر این عده تعلیم و یعنی تشكیل ذهن به وسیله ایجاد ارتباط واتحاد میان محتویات ذهنی كه به وسیله امور خارجی وارد ذهن شده است. 
بنابراین نظریه قوای ذهن مثل حافظه دقت ، تفكر ، ادراك،وحتی احساسات عبارتند از ترتیبات و تداعی هایی در اثر برخورد ذهن با عوامل وموقعیت های جدید بوجود آمده اند نماینده این طرز تفكر هربارت است ،او وجود قوای ذهنی را مطلقاً انكار می كند ومعتقداست به ذهن قدرتی داده شده است كه كیفیت های متنوع را در واكنش به واقعیتهای گوناگونی كه روی ذهن عمل می كنند به وجود می آیند. 

این واكنش ها را كه از لحاظ كیفی با هم تفاوت دارند ارائه(Presentation)می نامند. 

جنبه های تربیتی این نظریه عبارتند از: 
1-نوع ذهن و انواع كیفیات ذهنی مربوط به نوع محتوایا موضوعاتی است كه دسته معنوی از عكس العمل ها را ایجاب می كند.بنابراین تشكیل ذهن به طور كلی مربوط به ارائه مواد تربیتی مناسب است. 
2-درك یا فهم موقعیتهای جدید بستگی نامی به وضع ادراك مطالب گذشته دارد.بنابراین وظیفه مربی این است كه موارد مناسب را برای ایجاد و عكس العمل اصلی انتخاب كند و مطالب جدید را با توجه به ارتباط آنها به امور گذشته ترتیب دهد. 
بر اساس این نظریه روش خاصی درتدریس پیشنهادشده است كه شامل5گام اساسی است: 
1-آمادگی Preparation 
2-ارائهPresention 
3-هضم،تركیب(مقایسه)یا Assimation 
4-تعمیم Seneralization 
5-اجرا Applecation 
جان دیویی معتقد است هربارت اولین كسی بود كه تعلیم و تربیت را از صورت امری اتفاقی و بدون نقشه بصورت امری منظم كه باید با روش خاصی همراه باشد و هدف معینی را دنبال كند،درآورد و ارتباط بین روش تدریس و مطالب درسی را بیان نمود. 

عیب عمده نظریه هربارت این است كه وجود قوای فعال و خصوصی را كه فرد در برخورد با محیط از خود ظاهر می سازدمورد غفلت قرار می دهد و به نظر می آید مهم چیزی است كه تدریس می شودو روش تدریس مربوط به آن.

در این نظریه اهمیت خاصی به محیط و امور عقلانی مربوط به آن داده شده است،در صورتی كه در تجربیات عمومی محیط و وضع شخصی هر دو مؤثر هستند. در اجرای این نظریه مطالب مربوط به گذشته نسبت به امور جدید و غیر قابل پیش بینی اهمیت بیشتری دارند. 

تعلیم و تربیت به عنوان تكرار و توجه به گذشته: 
این نظریه دارای دو جنبه است:اول جنبه زیست شناسی،دوم جنبه فرهنگی. 
طبق این نظریه رشد صحیح فرد شامل تكرار مراحل منظم،تحول گذشته زندگی حیوانی و تاریخ انسانی است.(منظور تكامل زیستی است)تكرار مراحل تحول در جنبه فیزیولوژیك و تجدید تاریخ انسانی در سایه تعلیم و تربیت صورت می گیرد. 

با توجه به مراحل تكامل زیستی برنامه تعلیماتی بایستی متناسب با شرایط روحی و اخلاق افراد در سن معین باشد.توجه به گذشته ایجاب می كند كه برنامه های تعلیماتی محصولات علوم مكتوب ادبی گذشته را مورد توجه قرار داده و افراد را با میراث معنوی آشنا سازد. 

جان دیویی معتقد است كه این نظریه اساس صحیح بیولوژیكی ندارد گر چه در مراحلی رشد جنین در انسان پاره ای از خصوصیات مراحل پست تر تكاملی را در بر می گیرد،ولی به هیچ وجه طی مراحل گذشته از رشد انسان صورت نمی گیرد.اگر چنین می بود تحولی صورت نمی گرفت و هر نسل مراحل قبلی نسل قبلی را تكرار می كرد. 

توجه به تاریخ گذشته وقتی نتیجه دارد كه دارتباط آن با زمان حال روشن باشد.شكی نیست كه وقایع زمان حاضر ریشه در گذشته دارد.بنابراین بایستی به این ارتباط توجه داشت. 

به این نظریه دو اشكال عمده وارد است: 
اشكال اول:پیرواان این نظریه مفهوم وراثت را غلط تعبیر می كنند. 
به نظرایشان وراثت یعنی این كه زندگی گذشته خصوصیات عمده فرد را تعیین می كند و این خصوصیات ثبات خاصی داشته و كمتر تغییر می كنند،در حالی كه تحقیقات و تجربیات روانشناسی و تعلیم و تربیت نشان داده است كه وراثت و محیط و تعامل كنش و واكنش بین این دو عامل عمده ای در رشدو تعلیم و تربیت افراد است. 

اشكال دوم:مربوط به برنامه تعلیماتی است كه بر این اساس مربیان وظیفه خود را تنها انتقال فرهنگ گذشته به افراد می دانند.احتیاجات فعلی افراد،مسائل زندگی آنها و طرز كار ایشان همه تحت تأثیر وضع گذشته قرار دارند. 
بنابراین مطالعه گذشته از نظر تأمین احتیاجات و نشان دادن منشأ و علل پیدایش مسائل مفید و سودمند خواهد بود. 

تعلیم و تربیت به عنوان تجدید ساختمان: 
جان دیویی تعلیم و تربیت را عبارت می داند از دوباره ساختن یا تجدید نظر در تجربیات تشكیل مجدد آنها به منظور اینكه به این تجربیات معنای بیشتری داده شود و برای هدایت تجربیات بعدی فرد را بهتر آماده سازد. 

منظور این است كه ما ارتباطات و پیوستگی فعالیت هایی را كه مشغول انجام آنها هستیم بهتر درك نمائیم. 
تعلیم و تربیت روابط و تءثیر متقابل عكس العملهایی كه در رابطه با ادراك صورت می گیرد روشن میسازد وفرد را از این ارتباطات و تأثیرات متقابل آگاه می سازد. 

نكته دیگری كه در این تعریف است هدایت تجربیات بعدی است.منظور این است كه درك ارتباط فعالیتها فرد را قادر می سازد كه نتایج اعمال خویش را پیش بینی كند و به این وسیله تجربیات بعدی خود را هدایت نماید. 
جان دیویی در این رابطه فرق بین یك عمل تربیتی با اعمال عادی و بدون هدف را مشخص می سازد.در اعمال غیر تربیتی فرد ممكن است نحوه انجام كار معینی را یاد بگیرد ولی این یادگیری با فهم و درك توأم نباشد.زیرا متوجه نتیجه عمل نیست و رابطه آن را باهدف مورد نظر درك نمی كند كه متأسفانه بیشتر برنامه های مدرسه یا تكالیفی كه برای شاگردان تعیین می كنند یا می شود از همین قبیل هستند. 

خلاصه تجربه در این تعریف به معنای این جریان فعال است كه مراحل اولیه آن در تكمیل مراحل بعدی كمال تأثیر را دارد.تجدید نظر در تجربیات كه فرد امری دائمی است ارتباط امور را بیشتر روشن می سازد. 




 

 

سامانه رايگان مشاوره پيامکي

 



 


 

 

دانلود کاتالوگ
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 473